دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

صابرین نیوز عکسی گذاشته که حزب چپ اسرائیل بنری بالا آورده که منقش به جمال سنوار است، با این توضیح که ما آماده پیوستن به راهپیمایی صلح هستیم! حالا این بماند که چرا صابرین نیوز، چپ یهودی را به نوعی ملاک تمایز خوب و بد قلمداد می‌کند؛ من به این فکر می‌کنم که این خیلی بامزه‌ است که این حزب چپ، هم واقعیت را نمی‌فهمد، و هم نمی‌فهمد که این ادایی که در آوردند خودش چقدر نشان از نافهمی‌ آن‌ها دارد. خود آقای سنوار، اگر بالاخره از زیر زمین بیرون بیایند، نه تنها به این راهپیمایی ملحق نخواهند شد، که حتی شاید در جهت کسب ثواب یهودی‌کشی و رسیدن به مدارج عالی‌تر جنت‌الله، چند نیروی استشهادی هم به میان‌شان بفرستد!😁

  • ۰ نظر
  • ۲۰ شهریور ۰۳ ، ۲۲:۳۴

در این باغ وحشی که زندگی می‌کنیم، کار از «ابتذال شر» گذشته. شاهد ابتذال مبتذل هستیم!

  • ۰ نظر
  • ۱۷ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۵۶

سلام. وقتی برای هفت اکتبر هورا می‌کشیدند، وانمود می‌کردند مسئله‌ی سیاسی‌ای در کار نیست. بلکه صرفا یک عده ستم‌دیده فرصت گیر آوردند تا داخل لونه‌ی ستگمران بریزند، و مزه‌ی تجاوز هشتاد ساله رو بهشون بچشونند. طوری که انگار قدرت‌طلبی حماس، فقط یه موضوع حاشیه‌ای، و یا حداکثر یه موضوع موازیه، و زیاد اهمیت نداره. در حالی که تمام برنامه به این برمی‌گشت که حماس دنبال افزایش قدرت خودشه، و اساسا غیر از این موضوع، موضوعی وجود نداره.
اما در مورد گذرگاه فیلادلفیا، حتی همون فیلم رو هم بازی نمی‌کنند، و خیلی عریان دلواپس کاهش قدرت حماس هستند. نشانه‌ی واضح‌اش هم اینه که هیچ‌کس،‌ مطلقا  هیچ فشاری به خود حماس، به مصر یا به بقیه‌ی اعراب، وارد نمی‌کنه که مفاد مذاکرات آتش‌بس روی وضع غذایی یا درمانی ساکنان غزه متمرکز بشه. بلکه برعکس، تمام اصرار و پافشاری متمرکز شده روی این‌که کی کنترل این گذرگاه رو در اختیار داشته باشه، چون نتیجه‌اش میتونه مرگ یا بقای حماس رو تعیین کنه. اون‌وقت‌ شما از اخلاص حرف می‌زنید.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ شهریور ۰۳ ، ۱۹:۳۹

کاش کسی می‌بود که «تا بردمد خورشید نو، شب را ز خود بیرون» می‌کردیم.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ شهریور ۰۳ ، ۱۵:۴۹

امروز شمه‌ای از فیلم «کارل مارکس جوان» را می‌دیدم و البته که تماشای شور و شوق جوانانه و امیدوارانه‌ی استادت بی‌نهایت هیجان‌انگیز است -منهای صحنه‌های معاشقه و باده‌گساری! :) اما حتی در یکی از صحنه‌ها ما باکونین را هم می‌بینیم. آن آنارشیست بزرگ، که البته در فیلم در نقش مباشر پرودون ظاهر شده که آن زمان بر تخت پادشاهی سوسیالیست‌ها (ی انتزاعی/تخیلی) نشسته بود. باکونین «زنده‌باد آنارشیسم» می‌گوید و بلافاصله پس از معرفی خودش و پرودون اشاره می‌کند که به «نه استاد، نه خدا، نه شاه» ملتزم است و مارکس هم سریعا مرزبندی می‌کند که «من آنارشیست نیستم». ولی این دو، ورای همه‌ی مسیر کمونیستی‌ای که با هم می‌آیند و سپس جدا می‌شوند، دوباره در یک نقطه به هم می‌رسند: «انحلال دولت». البته مارکس می‌گوید که دولت منحل «می‌شود» اما باکونین می‌گوید دولت باید منحل «بشود». به عبارتی ایده‌ی مارکس را این‌گونه می‌توان صورت‌بندی کرد: الف) دولت وظیفه‌ی حفظ حقوق مالکیت خصوصی را به عهده دارد. ب) در ایده‌آل کمونیستی، مالکیت خصوصی از میان رفته است. نتیجه: هدف غایی وجود دولت از بین رفته و وجود آن اصلا بلاموضوع می‌شود. اما باکونین -که در گزاره‌ی دوم با مارکس هم‌دل است- مقدمه‌ی اول را هدف می‌گیرد و می‌گوید اساسا چرا باید کارکرد لیبرالی برای دولت را بپذیریم؟ مگر دولت، با انحصار خشونت، قانون و اقتدار، حافظ منافع طبقه‌ی خاصی نیست؟ مگر پس از پیروزی انقلاب پرولتاریا، طبقه‌ی کارگر جایگزین بورژوازی نمی‌شود و منافعی به دست نمی‌آورد؟ پس انحلال دولت یک فرآیند خودانگیخته نیست. اتفاقاً باید به دولت حمله کرد!

اگر باکونین همین الان از قبل بیرون بیاید و اوضاع جهانی را رصد کند، آن‌قدر می‌خندد تا بمیرد! که مگر من نگفته بودم شعار «حداقل مداخله»ی لیبرال‌ها جز دروغ و فریب‌کاری نیست و مگر من نگفته بودم که این‌ها اتفاقاً دولت را می‌خواهند تا به نفع خودشان دخالت کند؟ 

  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۰۳ ، ۲۳:۴۲

به خدا اگر این ملعون در ادامه‌ی اراجیف‌اش در باب گوشت‌تلخ بودن پیامبر گرامی اسلام، این‌بار می‌گفت که رسول شرب خمر می‌کرده و یا زناکار بوده درد کمتری داشت تا این‌که بگوید اگر زنده بود می‌شد ولادیمیر پوتین! 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۰۳ ، ۲۳:۰۶

ناامیدی، مثل ویتامین ث است. اگر دچار کمبود ویتامین ث باشید، مثل ملوانان اکیپ‌های اکتشافی امپراتوری اسپانیا، دندان‌هایت در میانه‌ی سفر خواهد ریخت و سپس خواهی مرد. ناامیدی باعث می‌شود که فریب هیچ‌چیز را نخوری و کسی که به هیچ‌ شکلی فریب نخورد، خطرناک و سرسخت می‌شود.
اما افسردگی، مثل مخدر روان‌گردان، برای دوره‌ای خیلی موقت و گذرا، احساس غلیظی از زنده بودن به آدو می‌دهد، و سپس به یک مرده بدل می‌شوی. خشم، کینه و نفرت، علائم زنده بودن هستند که در آن دوره‌ی موقت، حالت غلظت‌یافته پیدا می‌کنند. اما سر و صدای قبل از مرگ هستند. برای همین است که آدم افسرده نمی‌تواند هیچ‌کاری را «ادامه» بدهد. فریب پالس‌های تند ابتدایی را می‌خورد، و فکر می‌کند قرار است ادامه پیدا کنند، که نمی‌کنند. و به مرور متوجه می‌شود که اتفاقا از همان ابتدا هم مرده بوده، و آن پالس‌ها، دست بالا مثل تکان خوردن پاهای هشت‌پایی بوده‌اند که روی میز رستوران قرار گرفته بود.

  • ۰ نظر
  • ۱۱ شهریور ۰۳ ، ۲۰:۳۴

دیدم که در نوشته‌ای قدیمی، از «هم‌پیمانی نامیمون فاشیست‌های مذهبی و نئولیبرال‌های وطنی» نوشته بودم. مایلم یادداشت کنم تجربه‌ی دیگری که این یکی نه فقط در ایران، که در سراسر خاورمیانه رخ داده.  پیوند چپ‌گرایی و اسلام‌گرایی در ابتدا و له شدن چپ‌گرایی زیر پای اسلام‌گرایی در انتها. همچون انقلاب ۲۰۱۹-۲۰۱۸ سودان علیه دیکتاتوری عمر البشیر که به روی کار آمدن ارتش و جنگ خون‌بار آنان با نیروهای پشتیبانی سریع انجامید که اسلام‌گرایان از فرصت استفاده کرده‌اند تا به معابد و منازل و مراکز تجاری اقلیت هندو حمله کنند. درست مثل انقلاب دموکراتیک ۱۹۹۸ اندونزی که به سقوط دیکتاتوری راست‌گرای سوهارتو انجامید، اما اسلام‌گرایان از فرصت استفاده کردند و اقلیت‌های قومی-مذهبی را سرکوب کردند. انقلاب ۲۰۱۱ مصر را هم اسلام‌گرایان سلفی با آزار مسیحیان قبطی و حتی اقلیت شیعه به گند کشیدند تا زمانی که گروهی کثیر آرزوی بازگشت دیکتاتوری سکولار نظامیان را کردند. درباره‌ی سوریه‌ی ۲۰۱۱ هم بحث مفصل است. اساسا جایی که اخوان‌المسلمین باشد، بختی برای رواداری نیست. گروه‌های دیگر که بماند. همچنان که اولین قربانی‌های انقلاب ۵۷ هم اقلیت‌های مذهبی بودند. جایی که کلر بری‌یر، خبرنگار زن فرانسوی حاضر در تظاهرات سال ۵۷، در آخرین پرسش مصاحبه‌ی معروف‌اش با فوکو می‌گوید نه فقط زنان، که یهودیان در معرض تهدیدهای انقلابیون در تظاهرات روزهای منتهی به پیروزی انقلاب بودند. در نتیجه، در همان ماه‌های اول انقلاب، علی‌مراد داودی، استاد بهایی گروه فلسفه‌ی دانشگاه تهران، ربوده و کشته شد و حبیب القانیان، نماینده‌ی کلیمیان در مجلس، هم زندانی و اعدام شد. البته که انقلاب «اسلامی» از همان ابتدا همین بود؛ از همان روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که مذهبیون در تهران، سر راه‌شان هر چه بنگاه شادمانی در چهارراه سیروس را همچون مشروب‌‌فروشی‌ها آتش زدند (همچنان که همه‌ی دغدغه‌ها و اعتراض‌های اولیه‌شان به اصلاحات دولت برای اعطای حق رأی زنان و قسم خوردن نمایندگان سایر مذاهب به کتابی غیر از قرآن بود)، معلوم می‌شد قصدشان چیست.

بله. اسلام‌گرایان آفت هر کنش دموکراتیک در هر کجای جهان‌اند.

  • ۰ نظر
  • ۰۹ شهریور ۰۳ ، ۲۳:۵۳

دکتر سروش در تقسیر این آیه از سوره‌ی حدید (سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةࣲ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا کَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ ) می‌گویند که در هیچ جاى قرآن گفته نشده که جهنم جاى وسیع و بزرگی‌ست، اما در این آیه گفته می‌شود که بهشت بسیار وسیع و عریض است و این به معناى رحمت خداوند است.

  • ۰ نظر
  • ۰۹ شهریور ۰۳ ، ۲۳:۱۹

ولی ما آخر نفهمیدیم چطور به آن‌جایی که آب نمی‌رسد، کلاشینکف می‌رسد.

  • ۰ نظر
  • ۰۸ شهریور ۰۳ ، ۲۳:۴۳