دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

فمنیست‌جماعت، مثل اهالی دهکده‌ی مرموزی رفتار می‌کنند که یک مسافر غریبه نمی‌فهمد چه مرگ‌شان است، دقیقا دنبال چه‌اند، و چرا همگی تکیده‌ و خمیده‌اند، بدون این‌که بلایی نازل شده باشد!

  • ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۴۷

در جهان اسلام، برای چهارده قرن، افتخار «نترس بودن در برابر ستمگر» در انحصار شیعه بود. حالا شیعه به جایی رسیده که به بچه‌هایی که از باتوم و گلوله و تخت شکنجه و تیرک اعدام نمی‌ترسند، حسادت می‌کند. و حتی از حسادت برخود می‌پیچد!
 
تا وقتی برکه‌ای هست، باید غسل را انجام داد. تا ابد فرصت نیست.‌ در باتلاق نمی‌شود غسل کرد و از جایی به بعد، باتلاق است تا منتهایی که چشم می‌بیند.

  • ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۰۲

تماشای شبانه‌‌ی ستاره‌ها باید برای متحد کردن همه کافی باشد.

  • ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۰۳:۴۳

لج‌بازی شیعه با جامعه‌ی مدرن فقط به فروکردن احکام شریعت محدود نمی‌شود. باید نسخه بنجولی از مناسبت‌های تقویمی هم درست می‌کردند، و برای این کار، به سبک شریعتی، هر چیزی که معادل غربی دارد را از چهارده معصوم استخراج کردند، که ظرفیتش را نداشت. که نتیجه‌ش این شد که زینب را به پرستار ربط بدهند، که هیچ‌وقت پرستاری نکرد! در صدر اسلام بودند زنانی که در جنگ‌های پیامبر واقعا فعل پرستاری را انجام داده باشند، اما اصرار بر این بود که فقط از این چهارده معصوم به علاوه‌ی دو علی‌البدل استفاده شود. حتی جان‌بازی هم به عباس نمی‌خورد، چون فقط برای چند دقیقه مجروح بود، و این هیچ تناسبی با زندگی کسی که باید یک عمر معلولیت حاصل از جنگ را تحمل کند، ندارد. اما در جایی که ظرفیت وجود داشت هم انتخاب‌‌های بی‌جا انجام شد. اسارت، با اغماض به موسی کاظم می‌خورد، نه به سجاد. کدام اسیر جنگی این اجازه و آزادی را دارد که در برابر فرمانده‌ی کل قوای طرف مقابل سخنرانی کند؟ کاظم هم نیاز به اغماض دارد چون اسیر جنگی نمی‌تواند زندگی نرمال داشت باشد، ولی آن حضرت داشت. حتی روز مرد هم متناسب با علی نیست وقتی خود پیامبر هست، مخصوصا وقتی علی در موقعیت‌های مختلف به مردم یادآوری می‌کرد که محمد از همه‌ی ما مردتر بود! اما با همه‌ی این اوصاف، همه‌ی این کاراکترها یک داستان از خودشان دارند. فاطمه‌ی معصومه همان را هم نداشت! دختری که شوهر نکرد، یک داستان نیست. که البته همان هم قابل اعتناء نیست، چون هویت شوهرش ثبت تاریخی نشده، نه اینکه مجرد بودنش ثبت شده باشد. عفت و حیا هم یک داستان نیست. چون کار خارق‌العاده‌ای نیست. هر بزرگ‌زاده‌ای محکوم به رعایت حریم‌هایی بالاتر از میانگین جامعه بود.

هرچه نیاز حکومت به تورم مناسک بیشتر شده و متعاقبا این مناسبت‌ها را پررنگ‌تر می‌کند، فقر و فقدان داستان‌شان واضح‌تر می‌شود. و این برعکس عمل کرده، چهره و وزن کاراکترشان را تضعیف می‌کند. در واقع به شیعیان باید گفت: خودتان به درک! برای حیثیت‌شان هم که شده، شخصیت‌های دینی خود را راحت بگذارید!

  • ۱۰ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۴۰

شب، قبل از خواب، به مغزم سفارش یک رویا دادم: خانه‌ای چوبی، بالای یک تپه که به دشتی سرسبز اشراف دارد و پنجره‌های زیادش از چهار جهت، همه جا را پر از نور کرده. سفارشم را با مشخصات کامل تحویل داد. اما داشتم خفه می‌شدم. همه جا پر از نور بود، اما هیچ‌کس نبود. یادم رفته بود در توضیحات سفارش اشاره کنم تا آدم‌هایی که بهم نزدیک باشند، مهم‌تر از نورند.

  • ۱۰ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۱۸

آنارشیسم، مشعلی شد در دالان زیرزمین بدبویی که در آن اسیر بودم. بالا گرفتمش و نور زردش همه‌ی اطراف را روشن کرد، و خیلی‌ها که صدایشان خوب بود، معلوم شد که چه زشت و بدمنظرند. بعضی‌ها داشتند مدفوع خودشان را می‌خوردند، بعضی‌ها که حتی کلا مرده بودند. صحنه‌های حال‌به‌هم‌زنی دیده می‌شد. اما عبور کردن از میان‌شان را راحت‌تر کرد.

  • ۰۹ اسفند ۰۲ ، ۱۸:۱۷

دو سال دیگه باید از نتیجه کنکورم راضی باشم.

  • ۰۷ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۵۰

واقعاً گوساله میرن تو، گاو میان بیرون.

  • ۰۷ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۰۹

در این سه دقیقه ساز و آواز، آن‌گاه که آواز به بخش «اوج» می‌رسد و ساز بی‌قرارِ جوابِ آواز می‌گردد، لحظه‌ای‌ هست که لطفی به جای پاسخ با جملات آوازی، با ضربی‌ای کوتاه در پیِ شجریان می‌آید. انگار که «اوج‌»، لحظه‌ی وصالِ ساز به آواز است. لحظه‌ای که در آن، ساز تابِ پرداختن به جملات آوازی را نمی‌آورد و با نغماتی ضربی، برای این وصل دست‌افشانی می‌کند!

  • ۰۶ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۰۹

باران و برف که می‌آیند، همه چیز در من شدت می‌گیرد. باران و برف آن‌چنان که عیسی «می‌دید»، طعم گشایش دارند. «گشایش بی‌دریغ». گویی آسمان بر زمین گشوده می‌شد و با آن در پیوند می‌رفت. نوشته‌ی شب پیشین را می‌نگرم و این آیاتی که دریچه‌های نورند و نثار «سرزمین مرده» دل ما می‌شوند:

وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتًا
و از آسمان، آبی پاک و پاک‌کننده نازل می‌کنیم،
تا با آن، سرزمینی را که مرده است، زنده گردانیم.
(سوره فرقان، آیه ۴۸_۴۹)
 

وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا
وَیَنْشُرُ رَحْمَتَهُ
وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ

و اوست که باران را پس از ناامیدی مردم فرو می‌فرستد،
و رحمتش را می‌گستراند،
و او کارسازِ ستوده است.
(سوره شوری، آیه ۲۸)

  • ۰۶ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۱۳