آدمها
پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۱۸ ق.ظ
شب، قبل از خواب، به مغزم سفارش یک رویا دادم: خانهای چوبی، بالای یک تپه که به دشتی سرسبز اشراف دارد و پنجرههای زیادش از چهار جهت، همه جا را پر از نور کرده. سفارشم را با مشخصات کامل تحویل داد. اما داشتم خفه میشدم. همه جا پر از نور بود، اما هیچکس نبود. یادم رفته بود در توضیحات سفارش اشاره کنم تا آدمهایی که بهم نزدیک باشند، مهمتر از نورند.
- ۰۲/۱۲/۱۰