دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

۵۹ مطلب با موضوع «کثافت و نجاست و دنائت» ثبت شده است

آخه بی‌شعور، جوان‌های غزه هم مثل تمام جوان‌های دنیا دوست داشتند که در دانشگاه درس بخونند، یک رشته هنری و ورزشی رو دنبال کنند، در نوجوانی عاشق بشن و به معشوق گل هدیه بدن، شب‌ها فوتبال و فیلم و کلیپ تماشا کنند و دنبال آرزوها و لذت های خودشون باشند، اما غاصب‌های قصاب بلایی بر سرشون آوردند که چاره‌ای جز زندگی پر استرس در تونل‌ها و جنگیدن نمی‌بینند. همین‌ها شدند حماس. همین‌ها هستند بچه‌های قسام. به من بگو مگه حماس از آسمون افتاده پایین؟ حماس همین کودک بازمانده‌ایه که همه عزیزان‌اش رو در تجاوز اسرائیل از دست داد. و از همین امروز به چیزی جز انتقام فکر نمی‌کنه و فکر و خیالی جز آسیب زدن به دشمن ضدبشری جنایت‌کار نداره. حماسِ امروز همون کودک‌های آسیب دیده جنگ بیست و دو روزه‌ی سال دوهزار و هشته که حالا بزرگ شده و در تونل‌های زیرشهر مشغول آماده شدن برای گرفتن انتقام جان عزیزانشه. شعورت به فهم این‌ها می‌رسه؟ نه. فهم، یک مقدماتی از توانایی ذهنی می‌خواد، که ظاهراً فاقدشی.

  • ۲۷ دی ۰۳ ، ۱۴:۲۳

مردک، اون بیمارستان و کمپ آوارگان بود که رژیم صهیونسیتی با موشک زد و اعلام کرد مهمات حماس داخل‌اش مخفی شده بودند! شما پفیوزهای صلح‌طلب می‌گید باید با چنین حیوانات جنایت‌کاری صلح کرد، چون جنگ بد است و زشت است و زن و بچه‌های مردم کشته یا از کمر فلج یا موجی خواهند شد. درحالی که می‌گید به گروه مبارز منطقه‌ای که هشتاد ساله این‌چنین مورد تجاوز و توحش قرار گرفته نباید اسلحه داد، تا دست‌اش خالی بمونه تا مجبور بشه به متجاوز بگه بفرمایید داخل قربان، به ما تجاوز کنید و هرچی می‌خواید بردارید. بفرمایید داخل و همون کثافت‌کاری‌هایی سال‌ها پیش در تل‌زعتر و دیریاسین و کَپَرقاسم و قانا و صبرا و شتیلا انجام دادید رو در غزه هم تکرار کنید. تو این رو می‌خوای، چون سگی هستی که حتی نفس‌اش هم نجسه.

  • ۲۷ دی ۰۳ ، ۱۴:۲۰

مظفر النوابزمانی، زمانی نوشته بود: البوصلة التی لا تشیر إلى فلسطین مشبوهة. که یعنی: قطب‌نمایی که سوی فلسطین نشانه نرود، مشکوک است.
جنایت‌کاری کثافت‌های شهرک‌نشین به قدری گسترده شده، که برام شده معیار ارتباط/عدم ارتباط آدم‌ها. گفته میشه به طور میانگین همه‌ی مردم غزه، ۲ دوست، عزیز، و آشنایی دارند که کشته شده. اما این طرز درست بیان‌اش نیست. باید درصد جهانی‌اش هم گفته بشه. باید ما رو هم حساب کنند‌. مایی که آشنای عرب‌زبان فلسطینی داریم که داغ‌دار عزیزان‌شون شده‌اند. مایی که جان‌هامون داخل غزه‌اند، و می‌لرزیم که هیچ راه ارتباطی‌ای باهاشون نیست.
از یک طرف باید در برابر عقل تسلیم بود تا به نفرت افسار بزنه، و از یک طرف همون عقل میگه الاغ، افسار من رو می‌خوای چه کنی؟ تو که به هر حال نمیتونی کوره‌ی آدم‌سوزی درست کنی و همه شهرک‌نشینان رو بریزی داخل‌اش. پس با خیال راحت فانتزی‌اش رو بساز. آرزو می‌کنم همه شهرک‌نشین‌ها داغدار بشن، خونه‌هاشون رو از دست بدن، برای پیدا کردن نان هم رو بکشن، تمام فرهنگ و ادبیات و میراث تاریخی متعفن‌شون از بین بره، و به گدایی بیفتند.

  • ۲۷ دی ۰۳ ، ۱۴:۱۷

اشک شوق برای پایان این کابوس طولانی، روح‌خراش، هولناک و باورنکردنی. «عشرون عاماً و أنا ابحث عن أرض و عن هویة!/ أبحث عن بیتی الذی هناک!/ عن وطنی المحاط بالأسلاک!/ أبحث عن طفولتی!/ وعن رفاق حارتی!/ عن کتبی! عن صوری!/ عن کل رکن دافئ و کل مزهریة!»

  • ۲۷ دی ۰۳ ، ۰۲:۲۸

معمولاً به صبور بودن، تحمل کردن، مقاوم ماندن و با دل خونین لب خندان آوردن شهره و شناخته بوده‌ام. اما وضعیت این روزها مصداق این بیت زیبا از امیرخسرو دهلوی‌ست که دل، چون زورمندی، سرپنجه‌ی صبر را می‌پیچاند و می‌رود:
«سرپنجه‌ی صبرم را پیچیده برون شد دل
ای صبر! همین بودت بازوی توانایی؟»

  • ۲۳ دی ۰۳ ، ۲۳:۱۰

در سال ۲۰۲۴ که قدم‌های سنگینی بر دل غمگین ما گذاشت و «رفت و گذشتن او یک عمر گذشت»، روزهای بسیار سختی را گذراندیم و افسوس که بی‌فایده فسرده و فرسوده شدیم. و تلخ‌تر از همه آن‌که این حجم از جنایت و خباثت و دنائت و کثافت و نجاست و رذالت از پیش چشم ما گذشت و آن‌همه تذکر و تنبه و تأمل و تشکل و تفکر هنری و فلسفی و ادبی و... به هیچ کار نیامد. مطلقا به هیچ کار نیامد تا جلوی فاجعه‌‌ی غزه را بگیرد: «پس امید من کجاست؟ چه کس آن را برایم پیدا می‌کند؟» (عهد عتیق، رساله‌ی «ایوب»، فصل ۱۷، ۱۴-۱۳) اما فردا هم روزی‌ست و ما هم «رویایی داریم» که از همه‌ی این دردها و رنج‌ها بزرگ‌تر است! به قول آن فیلسوف ریشو: «وضعیت ناامیدکننده‌ای که در آن به سر می‌بریم، مرا سرشار از امید می‌کند!»

در سال جدید امید است که خداوند همه‌ی ما را آدم بکند.
نه یوسف که چندان بلا دید و بند
چو حُکمش روان گشت و قدرش بلند،
گنه عفو کرد آلِ یعقوب را؟
که معنی بوَد صورتِ خوب را
ز لطفت همین چشم داریم نیز
بر این بی‌بضاعت ببخش ای عزیز
کس از من سیه‌نامه‌تر دیده نیست
که هیچم فعالِ پسندیده نیست
بضاعت نیاوردم الّا امید
خدایا ز عفوم مکن ناامید...

  • ۱۲ دی ۰۳ ، ۰۰:۵۱

در حالت کلی، دوری طولانی‌مدت از «زن» نشانه‌ی یک حالت بیمارگونه‌ست. اما یک استثنا هست: تجربه‌ی بشری نشان می‌دهد که اگر تابوشکنی، اگر برای حاکمیت خطرناکی و اگر کوچک‌ترین احتمالی هست که نظم موجود را، قدری بر هم بزنی، در دنیای فیزیکی یک پارتنر پیدا کن و به او وفادار باش تا در فضای مجازی چشم‌‌ات به دنبال جنس مخالف نباشد. و اگر به هر دلیلی میسر نبود، مثل یک راهب بودایی باش که دل از جنس مخالف بریده. به هیچ وجه بین این دو حالت معلق نباش و به هیچ عنوان، خارج از این دو قالب، به هیچ موجود مونثی اعتماد نکن. حتی اگر به اندازه‌ی یک دختر یهودی که بناست به اتاق گاز بیفتد، معصوم به نظر برسد: «اگر با زنی پیوسته‌ای، در پی گسستن نباش و اگر با زنی نپیوسته‌ای، در پی زن مباش!» (عهد جدید، رساله‌ی اول پولس به کرنتیان، ۷: ۲۷)

  • ۰۸ دی ۰۳ ، ۲۰:۳۱

در کثافت بودن این دنیا، همین تک‌ مصراع بس که:
«در کفِ غصّه‌ی دوران، دلِ حافظ خون شد»...
که اگر دنیا سر سوزنی انصاف و عدالت داشت، دلِ یگانه‌ای چون حافظ نباید خون می‌شد. بله، دنیا به کام نااهلان و نادانان است.

  • ۰۸ دی ۰۳ ، ۰۳:۲۸

ببخشید جناب مهندس، اما اگر سلاخی سوری‌های علوی چیزی را در شما تکان نداد، یقه‌ی سعدی را بگیرید نه ما. آخر او بود که گفت: «نشاید که نامت نهند آدمی». 

واقعا اگر شجریان نبود زندگی برای من خیلی رنج‌آورتر می‌شد.

  • ۰۷ دی ۰۳ ، ۱۲:۴۹

اگر بود، امروز ۲۳ ساله می‌شد. «یلدا»، مژده‌ای بود از دل شب یلدا. نهالی، روییده در کویر شجاعت و جسارت. دختری از نسل بی‌زندگی. ایران، تا ابد شرمسار او و نسل اوست.

  • ۰۱ دی ۰۳ ، ۰۲:۵۵