از احساسات نیهیلیستی (۲)
جمعه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۰۴ ق.ظ
ویدئویی دیدم که یک پسربچهی سوری، هر روز نزدیک برج نگهبانی آمریکاییها میرود، از زیر فنس رد میشود، به نگهبان نگاه میکند و برمیگردد. ظاهرا پشت بیسیم میپرسند که «این همون پسرهست که اینورا میپلکه و رو به برجکها میگه فاکیو؟» :)
من پسرم، و کاش میشد فهمید پسرک به دوستانش چه میگوید. شاید با غروری پسرانه، فخر میفروشد که میتواند از فنس عبور کند، و فحشی بدهد و هیچ اتفاقی هم نیفتد، و یا با معصومیتی پسرانه، فخر میفروشد که یک رفیق آمریکایی پیدا کرده!
برای همه بامزهست، و هست. اما بهدلیلی که قابل توضیح نیست افسردهام میکند.
- ۰۲/۱۱/۲۰