دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

تماشای «آواز گنجشک‌ها»

جمعه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ۰۳:۰۵ ب.ظ

(این فیلم را البته دیشب دیدیم اما ناتوانی‌های جسمی توان‌ تمرکز نوشتن را از من ستانده بود)
جایی در فیلم «وکیل مدافع شیطان»، کوین که در شهر جکسون وکیل بسیار موفق و معروفی‌ست، با پیشنهاد کار در نیویورک مواجه می‌شود اما مادر کوین که یک راهبه‌ست، به او هشدار می‌دهد که گناه و البته، موقعیت گناه در «شهر»های بزرگ بسیار بیش‌تر است. تا آن‌جا که من می‌فهمم، این مفهوم («شهر»ستیزی) که از مفاهیم پرتکرار در هنر، علوم اجتماعی و البته سنت‌های محلی‌ست، جان‌مایه‌ی این فیلم مجید مجیدی‌ست:
۱_سنت‌گرایان فکر می‌کنند که روحیه‌ی گریز از شهر مقوله‌ای جدید، و برساخته‌ی خودشان در دوران پس از رنسانس است. اما مثلا هوراس، شاعر دوران امپراتوری روم، پنجاه سال قبل از میلاد مسیح نوشته بود که اگر زمینی خارج از شهر و آب و باغچه داشته باشد، سلطان جهان‌اش به چنان روز غلام است! به عبارتی، حتی آن زمان هم مفهوم «روحیه‌ی روستایی» وجود داشته، و متأسف بودند از این‌که گسترش شهرها، مردانی با چنان روحیه‌ای را منقرض می‌کند. انگار که شهر، برای کسانی که مغزشان خوب کار می‌کند، مناسب نیست. در سنت‌های عرفانی شرقی (خاور دور و خاور نزدیک) هم، بر دوری از خلق و خلایق و خلوت مراقبه و مکاشفه تاکید بسیار رفته و نشان می‌دهد که «شهر» و «فضای شهر» و «تعاملات شهری» منشأ رذالت‌ها و دنائت‌های اخلاقی و سلوکی شمرده می‌شده است.
۲_جامعه‌شناس تنهایی، گئورک زیمل، در مقاله‌ی «کلان‌شهر و حیات ذهنی» می‌نویسد که هر انسان، «منابع اقتصادی» و «منابع عاطفی» محدودی دارد که در مواجهه با مخاطرات، از آن منابع است که خرج می‌کند. منابع اقتصادی را که همه می‌دانیم و می‌شناسیم، اما برای ایضاح «منابع عاطفی» می‌شود به بی‌تفاوت شدن و بی‌حس شدن تدریجی آدم‌ها نسبت به مثلا آمار متوفیان حاصل از کرونا اشاره کرد. به بیان دیگر، آدم از جایی به بعد، دیگر «نمی‌تواند» که حساسیتی اخلاقی نسبت به سرنوشت دیگر انسان‌ها داشته باشد‌ و ناچار می‌شود که رنج دیگران را نادیده بگیرد. این موضوع همان‌طور که زیمل اشاره می‌کند، روحیه‌ی کاسب‌کارانه، محاسبه‌گرانه، و به تعبیری بی‌طرف‌تر و علمی‌تر، «عقلانی»، را در انسان پرورش می‌دهد. به این معنا، انسان به مرور «می‌آموزد» که فقط باید اصطلاحا کلاه خودش را سفت بچسبد. این موضوع به نظر زیمل در شهر/کلان‌شهرها پررنگ‌تر است و احساسات اخلاقی و انسانی در آدمی را به تمامی می‌کشد و دیگری‌دوستی انسانی را به محاق می‌برد.
۳_مرتن، در ادامه‌ی سنت دورکیمی که عوامل تهدیدکننده‌ی همبستگی اجتماعی را می‌کاوید، دری را بر «جامعه‌شناسی انحرافات» می‌گشاید. مرتن در تقسیم‌بندی چهارگانه‌ی «فرد بد/ساختار بد»، «فرد‌ بد/ساختار خوب»، «فرد خوب/ساختار بد» و «فرد خوب/ساختار خوب»، ضمن ادامه‌دادن رویکرد ساختارگرایان کارکردی (که نقش ساختارها را از عاملیت‌ها پررنگ‌تر می‌بینند)، اشاره می‌کند که چه بسا شرایط نامناسب اخلاقی و خلأهای سنگین عاطفی جامعه/ساختار، فرد/عامل را، ناخواسته و به ناچار به سوی رفتار نابهنجار سوق می‌دهد. به نوعی این‌جا ما با یک جبر جامعه‌شناختی طرفیم که فرد -ی را که گوشه‌ای از خیابان و در خلوت خودش نماز می‌خواند و بر مکالمه‌ی عادی دختر کم‌توان‌اش با پسری غریبه حساسیت داشت- به سمت سرقت و یا عداوت در امانت هدایت می‌کند. البته در این‌جا ما از عامل نفی مسئولیت نمی‌کنیم اما نمی‌توانیم نادیده بگیریم که اگر بستری مناسب برای رفتارهای ناهنجار فراهم باشد، در اجتناب به ارتکاب جرم، چندان نمی‌توان بر روحیات و خلقیات فردی افراد تکیه کرد.
۴_صرف نظر طیف شاعران و عارفان (که در بخش ۱ توضیح دادم) و جامعه‌شناسان تفسیری (که در بخش ۲ به موسس آنان پرداختم) و جامعه‌شناسان اثباتی (که در مبحث بخش سوم بود)، آنارشیست‌ها هم گروه دیگری هستند که به جهت مبانی‌شان، از «شهر» متنفرند. نخست آن‌که آنارشیست‌ها به خودآیینی (Autonomy) قائل‌اند و «شهر»، به جهت آن‌که شما را در پیوند اجباری با اقشار دیگر جامعه قرار می‌دهد، خصم آن‌هاست. در روستا، پدر خانواده، هم‌زمان کشاورز و دام‌دار و کفاش و کوزه‌گر و... بود اما شهر، به عنوان مظهر مکانی مدرنیته دقیقا محل «تقسیم کار» است. و دقیقا به خاطر همین تقسیم کار است که ایده‌ی دیگر آنارشیستی، یعنی مداخله‌ی مستقیم (Direct action) هم زیر ضربه قرار می‌گیرد. آنارشیست‌ها معتقدند که در لحظه‌ی فاجعه‌ی فردی یا اجتماعی برای هر انسان یا جامعه، نباید منتظر فلان مسئول و بهمان نماینده باقی ماند تا لطف کنند و تشریف بیاورند و بازدید کنند و شاید رسیدگی کنند. به قول آن ضرب‌المثل آنارشیستی: «آستین پیرهن و پاچه‌ی شلوار رو بزن بالا و بپر وسط»! در حالی که «شهر» به شما تفکر عقلانی می‌بخشد و به شما حالی می‌کند که با حساب و کتاب، بیش از هرچیز به حفظ منافع فردی خودتان فکر کنید، آنارشیست معتقد است که نباید به کسی جز خود، اتکا و اعتنا داشت. و در نهایت این‌که برای آنارشیست، «شهر»، صورتی عیان از محلی‌ست که «برابری و برادری»، هرچه تمام‌تر به مذبح «سلسله مراتب» رفته است. دقیقا به همین دلایل است که جنبش‌های آنارشیستی غالبا در روستاها و یا حاشیه‌ی شهرها شما می‌گیرند.
در نهایت اما، هیچ یک از دسته‌های فوق‌الذکر، بدیلی ایجابی برای مواجه‌ی این وضعیت ارائه نمی‌دهند. اگر دسته‌ی اول به روش‌های مدرن‌ستیرانه تکیه و تاکید می‌کند، گروه دوم بر اهمیت «جمع‌های دوستانه» و «تشکل‌های هم‌فکر» انگشت می‌گذارد؛ ساختارگراها که کلا جامعه را نمی‌بینند و چشم به قدرت و قانون دارند تا عاملان را چوپان‌وار به سمت و سویی هدایت کند، و آنارشیست‌ها هم TAZها را پیشنهاد می‌کنند؛ Temporary Autonomous Zone که یعنی «محیط موقت خودمختار» که محدوده‌ای‌ست اولا خودبنیاد و بی‌سرپرست، ثانیا گذرا و موقت است تا جایی که پلیس به سراغ‌شان بیاید و ثالثا، هدف‌اش جمع‌یابی و کمک‌ است. من هم همه‌ی این‌ها را گفتم که بگویم خیلی‌ها در این دنیا «شهر»ستیزند؛ اما هنوز کسی درست نمی‌داند که چه باید بکنیم با این هیولایی که خودمان ساختیم.

  • ۰۳/۱۲/۱۰