چپ و راست علیه نئولیبرالیسم
از آنجا که بعد از اینهمه مدت حضور فعال در فضای مجازی، دیگر میدانم که آشنایانی که گاهگاه نوشتههایم را میخوانند به دنبال چه مطالبی هستند. فلذا زین پس رنجنامههای پیشین را حتیالمقدور در اینجا منتشر نمیکنم و امروز هم میخواهم در مورد این موضوع بنویسم که یکی از دوستان نتایج انتخابات اخیر در آلمان را که با پیروزی چشمگیر جناح راست (چه حزب آلترناتیو/راست افراطی و چه حزب اونیون/راست میانه) همراه بود، برایم فرستاد و به طعنه نوشت که شما چپها که وضعیت جهان را با «سیطرهی نئولیبرالیسم» (یوسف اباذری/آرمان ذاکری) توضیح میدادید و مدعی بودید که احزاب در آینده از این اندیشه گذر خواهند کرد، حالا چه توضیحی دارید؟ گفتم اتفاقا انتخابات آلمان، دقیقا نماد عبور از نئولیبرالیسم است، اما عبوری راستگرایانه! در واقع در قبال نئولیبرالیسم دو موضع انتقادی راستگرایانه و چپگرایانه وجود دارد اما تا آنجا که من میفهمم، این دو نقد البته در هیچ نقطهای به هم نمیرسند و همراستاییشان در نقادی نئولیبرالیسم چیزی بیش از یک تصادف نیست. با اینهمه میبایست توضیح داد که چرا چپ (سوسیالیستها، کمونیستها، سوسیالدموکراتها) و راست (نئوفاشیستها، ناسیونالیستهای افراطی، محافظهکاران سنتگرا) هر دو در نفی نئولیبرالیسم به گونهای ناخواسته و تصادفی با یکدیگر همصدا شدهاند و چرا نئولیبرالیسم به خصم مشترکشان بدل شده است.
اساس نقد دستراستیها به نئولیبرالیسم چیست؟ نگرانی از تضعیف «هویت ملی» و «اقتصاد داخلی» به واسطهی گسترش بازارهای جهانی. موضع انتقادی راستگرایان به نئولیبرالیسم (از ترامپ در آمریکا و لوپن در فرانسه تا امثال ویلدِرس در هلند) بیش از هر چیز نقدِ «جهانیشدن» است، آن هم از این حیث که جهانیسازی با گشودن مرزها، «ملیت» را مخدوش میکند و اقتصاد ملی را نیز به واسطهی راهدادن نیروهای کار خارجی و شرکتهای چندملیتی، از رمق میاندازد. به این اعتبار، کل حرف راستگرایان این است که نئولیبرالیسمِ هوادارِ جهانیسازیِ بازارهای کار و سرمایه «"ما"ی ملی» را در برابر «"آنها"ی بیگانه» تضعیف میکند. از همین رو، مواضع آنها، حتی آنجا که از سیاستهای اقتصادیِ -به اصطلاح!- آلترناتیو علیه نئولیبرالیسم سخن میگویند، در نهایت از دلِ دغدغههای ملیگرایانه برمیآید و پروای هویتطلبانه دارد. نئوفاشیستها و ناسیونالیستهای محافظهکارِ منتقد نئولیبرالیسم هیچ مرزبندی تعیینکنندهای با سیاستهای اقتصادی آن، چه آزادسازی، چه مقرراتزدایی، چه خصوصیسازی و چه کالاییسازی قلمروهای اجتماعی، ندارند.
نقد چپگرایان بر نئولیبرالیسم اما «از اساس» با نقادی راستگرایان متفاوت است. چپ از منظر مترقیِ دفاع از دموکراسی و عدالت است که نئولیبرالیسم را نقد میکند نه از چشمانداز ارتجاعیِ هواداری از هویت و ملیت. چپ به واسطهی فهم انترناسیونالیستیاش، نگران این نیست که مثلاً هویت ایرانی-اسلامی «ما» دارد در سایهی امواج جهانیسازی نئولیبرال از دست میرود و ایرانیان دارند ملیت تاریخیشان را در این میان گم میکنند. مسئلهی چپ با نئولیبرالیسم، سیاستها و برنامههای آن است که از راه خصوصیسازیها، ثروت را در ید اقلیتی برخوردار تجمیع میکند؛ از طریق مقرراتزداییها توان مقاومت نیروی کار در برابر سرمایه را تحلیل میبَرَد؛ از مجرای آزادسازیها تقاضای مؤثر نابرخورداران را تضعیف میکند؛ به واسطهی کوچکسازی دولت، بخش چشمگیری از مسئولیتهای آن در قبال جامعه را به دست فراموشی میسپارد و در نهایت، از راه کالاییسازی فزایندهی هر آنچه که نباید تابع منطق کالایی باشد به کالا بدل میسازد. تا جایی که به چپ مربوط میشود، همصدایی تصادفی آن با دستراستیها در نقادی نئولیبرالیسم ایجاب میکند که ابتکار عمل را در اعتراض به نئولیبرالیسم به دست بگیرد و شائبهی همراستایی نظری و عملی با راستگرایان را به صراحت از خود دور کند. و این، مستلزم چیزی کمتر از فاصلهگذاری صریح و اکید با نقادی ارتجاعی راستگرایان بر نئولیبرالیسم و نفی تمامعیار خودِ این نقادی نیست. چپ، به هیچ وجه، اشتراکی با راست ارتجاعی ندارد.
- ۰۳/۱۲/۰۸