جمعبندیِ سالِ سه (۲) - چراغهای راهنما
بر خودم تکلیف کردهام در مقام یک شهروند در هر موضع سیاسی که قرار میگیرم، با دستکم پنج اصل جمهوریخواهانه هماهنگ باشم:
۱_خروج را بپذیر! چنان زندگی کن که «گسستِ» حاصل از «زن-زندگی-آزادی» را جدی گرفته باشی. به این فکر کن که زندگیات چگونه میتواند این گسست را حفظ کند و الزامات و اثرات آن را تاب بیاورد.
۲_دولت را فراموش کن! با خودت فکر کن که چگونه میشود بیآنکه سهم دولت در ساختن واقعیت را دست کم بگیری به ساختن اجتماعهایی دست بزنی که از دولت مستقلاند. امکانها و خلاقیتهای خودت و دوستانات در کمک به «قدرتیابی جامعه» را هم دست کم نگیر.
۳_خودت را تفویض نکن! هر لحظه به خودت، به دوستانت و به همشهروندانات یادآوری کن که «قدرت مؤسس» خود را به هیچ نهاد، گروه یا مرجعیتی واگذار نکنند. تا میتوانی از تفویض قدرتات به این وکیل یا آن نماینده، به این میانجی یا آن رهبر، به این اتوریته یا آن کاریزما اجتناب کن. به این بیاندیش که چگونه میتوان به قدرت جمعی خودگردانیهای مردمی افزود و عوض «واگذاری سیاست به سیاستمداران» به سیاسیشدن فزایندهی خود «مردم» به اتکای افزایش اشتیاق به مشارکت در سرنوشت مشترک دامن زد.
۴_آزادی را مبنا بگیر! تخیل جامعهی آینده را بر ایدهی آزادی بنا کن. آزادی در وجه سلبیاش نفی هر شکلی از سلطه است و در جنبهی ایجابیاش بسط توانها و امکانهای افراد، گروهها و مردمان. آزادی، به این معنا، اصلا باید ایدهی جهتدهندهی زندگی تو باشد. ایران آینده را که تخیل میکنی یک «ایران آزاد» را تخیل کن، «آزاد از» اَشکال سلطه و «آزاد برای» شکوفایی قدرتها و خلاقیتهای شهروندان متکثر. بر این اساس، تو متعهد میشوی که از هر گروه ستمدیدهای، ولو کوچک و اقلیت حمایت خواهی کرد. باید روزان و شبان به خودت یادآوری کنی که ما، برادران و خواهران هر کسی هستیم که از زورگویان ترسیده باشد، گرسنه و عریان مانده باشد، مالش را باخته باشد، کتک خورده باشد، آزار جنسی دیده باشد، کشته شده باشد، کشته داده باشد یا هنوز بلاتکلیف سرنوشت عزیزاناش باشد.
۵_خودسازانه آماده باش! وضع همیشه بدتر خواهد شد. پس برای انجام کار جدی و نه نمایشی، همیشه خودت را برای روزهای سختتر آماده کن و هر روز و هر شب به خودت یادآوری کن که من، دوستان و همشهروندانام به سختکوشی، به استقامت، به شکیبایی، به کار جمعی، به همبستگی، به شورمندی، به خیالپردازی و به امیدورزی نیاز داریم. باشد که اذهان و بدنهامان در این راه ما را همراهی کنند. «من هیچ توهمی ندارم و ابدا منتظر نیستم که فردا، در این کشور، با یک چرخش چوب میزانه، شاهد نوزایش آزادی، احترام به حقوق، شرافت عمومی، صداقت در عقاید، حسن نیت روزنامهها، اخلاقیات حکومت، خرد نزد بورژوا و عقل سلیم نزد عوام باشیم[...]قتلعامهایی رخ خواهد داد و حمام خونی که از به خاک افتادنها به راه خواهد افتاد، هولناک خواهد بود. ما گشایش عصر جدید را نخواهیم دید. ما در شب پیکار میکنیم. پس باید خود را آماده کنیم تا از این زندگی دفاع کنیم، بیآنکه غم و اندوه و ناامیدی ما را از تکلیفمان باز دارد. باید به یکدیگر یاری برسانیم. باید همدیگر را در تاریکی صدا بزنیم و فارغ از نتیجه هر بار که شاید فرصتی پدید آید، عدالت را عملی کنیم...» (از سخنرانی پرودون-۱۸۶۰)
- ۰۳/۱۲/۰۴