انتخاب چگونه مردن
امروز، مردی را دیدم که هنگام عبور از خیابان تصادف کرد. البته واقعا خوششانس بود که خیلی بدتر به زمین نخورد، اما همانقدر کافی بود تا تمام صورتش غرقه در خون شود. و من تا دیدم، گفتم حیف. من که سنگ و سردم، ترحمی ندارم و دلم هم برایش نسوخت؛ اما خیلی حیفم آمد که اینقدر بیدلیل صورتش پاره شد. آخر اگر قرار است صورتمان پاره شود، باید یکی این کار را بکند که میخواهد ما را شکنجه کند، نه کسی که قصد بدی نداشته و فقط در رانندگی ناتوان بوده. اگر قرار است استخوانمان خرد شود، بهتر است که کسی با لولهی فلزی زده باشد تا توبهی سیاسی کنیم یا به کار ناکرده اعتراف کنیم، نه به خاطر اینکه سوار موتور به جایی زده باشیم! آن بدنهای سالم، برای زندگیهای آرام لازماند. اما ما خونها و دردها و زخمهایمان را، برای دشمنی با کسانی که ما را گروگان گرفتهاند، لازم داریم. حالا واقعا میترسم که ماشینها به من بزنند، بابت فشار خون سکته کنم و یا حتی با سرطان پروستات بمیرم.
- ۰۲/۱۰/۲۳