دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

مرهم‌ ز که جوید جگر سینه‌فگاران؟

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۳، ۰۱:۳۱ ق.ظ

زبانم عاجز است از گفتن حرف‌های تافته‌ای که از عمق وجودم جوشید و آتش‌فشان مخوفی که ناگهان در من سر باز کرد! اگر بودی، چشم‌هایم، نگاهم، چهره‌ام، دست‌ها و انگشت‌های مرتعشم، طنین صدایم، فریاد کوبه‌های دیوانه‌ی قلبم، نشستنم، ایستادنم، راه رفتنم، بی‌قراری‌ام، همه، همه و همه شاید می‌توانست زبانم را در حرف زدن با تو یاری کند. اما حالا، از این همه، جز شکل کلمات و حروف الفبا، که همیشه و برای هرکسی و در هر حالی و در گفتن از هر دردی و رنجی و آتشی، یکسان و یک شکل‌اند، چه دارم؟ 

یک ذرّه اگر مهر و وفا داشتی، ای مه!
از یادِ تو این‌گونه فراموش نبودیم. (فرخی)

بله، موضوع همان «یک ذره» بود.

  • ۰۳/۱۰/۲۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">