شمع شادی
صبح که بیدار شدم، خوب بودم. بعد از شش ماه، یک صبح خوب. یک شروع خوب. از معدود آهنگهای شیرین و شاد شجریان را با صدای بلند پخش کردم: به کنارم تو بمان. ن. پیامک داد که هوای حوالی میرداماد خیلی خیلی آلوده شده و برای وضعیت جسمی من بهتر است که برنامهی امروز را لغو کنیم و همانجا که هستیم بمانیم تا نمیریم. آخر با تلاشهای بچههای صنفی، بنا شد دانشگاه روزهای پنجشنبه و جمعه هم گشوده باشد. مثلا برای درس و اینها. گفتم باشد. با مامان هم تماس گرفتم که اطلاع بدهم. گفتند کاش اصلا نمیرفتی. ع. هم بالاخره ترجمهاش را فرستاد. واقعا بالاخره. گفتم امروز حتما میبینماش و اگر خوب باشد میتوانیم فصلهای بعدی را هم شروع کنیم. واقعا جای این کتاب در کتابفروشیهای ما خالیست. جونز در این کتاب استدلال میکند که دین، بیشتر امری برای ورزیدن است تا عقیده داشتن. از نظر او پژوهشهای علوم شناختی، عقلانیت دینورزی را ابطال نمیکند و یا از اعتبار آن نمیکاهد. جونز میخواهد طرح معرفتشناختی آلستون در باب تناظر تجربهی معنوی با تجربهی ادراکی را از دیدگاه روانشناختی تکمیل کند (آقای آرش نراقی هم در مقالهی پنجم کتاب «حدیث حاضر و غایب» هم بر همین نهج گام میزند). خلاصه که این کتاب به گفتهی خودش دفاعیست فلسفی-روانشناختی از عقلانیت دینورزی. خبر بعدی نتیجهی آزمایش بود. خبرهای خوب: درگیر نشدن بقیهی بدن. به کنترل درآمدن تودهها. ولو موقت. و البته واکنشها جالب بود و احساس دوگانهای ایجاد میکرد: شرم و شادی توامان. برای سفر بعد از امتحانات برنامهریزی کردم و موسیقی را هم بک درجهی دیگر بالا بردم: آلبوم بر فراز باد: رقص باد. به م. هم پیام دادم که طوری برنامهاش را بچیند، چون باید ببینماش. آخرین باری که با هم بودیم همان شب کذایی سیزده تیر بود که با نگرانی کمکام کرده بود تا بدحال نباشم. به ا. هم پیامک دادم که بالاخره بین کارهای مقاله و درس دانشگاه و وقت سفارت، یک جایی برای من باز کن. روا نیست آدم فقط عکس نزدیکترین رفیقاش را، آن هم اتفاقی، در لینکدین فلان استاد دانشگاه ببیند :)) دیگر وقت درس خواندن بود. اما فهمیدم «بر فراز باد» انتخاب اشتباهی بود. گذشت و رسید به آذری. قرار بود از شادی بنویسم. اما نشد. به من نیامد. شمع شادی فوت شد. باز یادم انداخت که خواهرم را از دست دادهام.
- ۰۳/۱۰/۲۱