دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

دالان رویاها

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

به احترام پروفسور

شنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ

امروز یک مکالمه‌ی فرساینده و نسبتا پرتنش با مادر داشتیم. البته خیلی «مکالمه» نبود. بیش‌تر مونولوگی بود که من می‌گفتم. مباحث و مسائل زیاد و پراکنده بودند و باید در مورد هر یک جداگانه بنویسم، اما عجالتا درمورد این گفتم که واقعا به چامسکی غبطه می‌خورم. نمی‌فهممش. نود و پنج ساله است اما هنوز فعال. فعال نه فقط در خواندن. فعالیت او در عرصه‌ی عمومی را می‌گویم. این‌که مثلا هفت دهه است که باید مبانی آنارشیسم را برای آنانی که غرض و مرض دارند که نفهمند توضیح بدهی. یا ده‌ها نمونه‌ی دیگر که فعلا مجال پرداختن نیست. من خسته شده‌ام. با همین چند بحث کلامی و قلمی، دیگر خسته شده‌ام.

اما یاد حرف خود پروفسور افتادم، در صفحه‌ی 26 کتاب «جنبش تسخیر»: این مبارزه‌ای طولانی و سخت است. پیروزی همین فردا عاید شما نمی‌شود. مجبورید ادامه دهید!

این هم خواندنی‌ست: درس‌های چامسکی برای روشن‌فکری ایران.

  • ۰۳/۰۴/۳۰