این روزها که میگذرد...
شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۱:۲۰ ق.ظ
روزهای بسیار تاریکی میگذرند. احساس میکنم کسی هستم که یک جنس اشتباه را به یک باند خلافکار فروخته. یعنی هم پلیس به دنبال دستگیری من است، چون با خلافکارها معامله کردهام، و هم آن باند خلافکار، چون جنس اشتباهی بهشان دادهام، و هیچکدام بر دیگری ارجحیت ندارد. چون بین پلیسها هم مأموری هست که از من کینهی شخصی دارد و کاملا آماده است قوانین پلیس را هم برای اذیت کردن من دور بزند. بیرون که میروم و همان کارهای تکراری و همیشگی را که میکنم، انگار در این موقعیت فرو رفتهام. طوری که انگار هر دوربین مداربستهای، به پلیسها یا خلافکارها گزارش میدهد و هر رهگذری، آدم آنهاست.
- ۰۳/۰۲/۲۲